تو قاعده پنجم شمس یه مقایسه جالب بین عقل و عشق میکنه: “کیمیای عقل با کیمیای عشق فرق دارد.” این یعنی عقل و عشق دو راه کاملاً متفاوت رو برای زندگی پیش میگیرن. عقل همیشه محتاطه و ترسو، ولی عشق بیپروا و رهاست.
شمس میگه: “عقل محتاط است. ترسان و لرزان گام بر میدارد. با خودش میگوید: مراقب باش آسیبی نبینی.” عقل همیشه حواسش به خطراته و سعی میکنه از هر چیزی که ممکنه بهش صدمه بزنه دوری کنه. عقل مثل یه محافظهکار عمل میکنه و همیشه میخواد همه چیز رو کنترل کنه.
اما عشق چطور؟ شمس میگه: “اما مگر عشق اینطور است؟ تنها چیزی که عشق میگوید این است: خودت را رها کن. بگذار برود!” عشق برعکس عقل، از خطر نمیترسه. عشق میخواد آدم خودش رو کاملاً رها کنه و به جریان زندگی بسپاره. عشق میگه نترس و جلو برو، حتی اگه مجبور باشی خودت رو خراب کنی.
شمس ادامه میده: “عقل به آسانی خراب نمیشود. عشق اما خودش را ویران میکند.” عقل همیشه سعی میکنه سالم بمونه و خراب نشه، ولی عشق حاضر هست خودش رو فدا کنه. عشق میدونه که گاهی خراب شدن لازمه تا چیزهای جدید و زیبا به وجود بیان.
و در نهایت، شمس یه نکته مهم رو یادآوری میکنه: “گنجها و خزانهها هم در دل ویرانهها یافت میشود، پس هرچه هست در دل خراب است!” این یعنی گاهی اوقات باید خودمون رو خراب کنیم تا به گنج واقعی برسیم. گنجهایی مثل عشق واقعی، آرامش درونی و شناخت خودمون، توی دل همین خرابهها پیدا میشن.
پس دفعه بعد که بین عقل و عشق گیر کردید، به این فکر کنید که کدوم راه رو میخواید انتخاب کنید. راه عقل امنتره، ولی راه عشق پر از گنجهای پنهانه. شاید این بار، انتخاب عشق بتونه زندگیتون رو متحول کنه.
برای درک بهتر این قانون و عمیقتر شدن توی این موضوع، پیشنهاد میکنم دوره ایمان رو دریافت کنید:
دوره ایمان (بهبود ایمان به خود، جهان و خدا)
شرح دیگر قواعد شمس تبریزی:
راه عشق پر از گنجهای پنهانه
متشکرم
بسیارعالی