شمس تبریزی تو این قاعده یه حرفِ آتشی میزنه: «عمری که بیعشق بگذره، عمرِ هدررفتس! مهم نیست این عشق الهی باشه یا زمینی، جسمونی یا عرفانی. اصلاً لازم نیست برچسب بزنی! عشق خودش یه دنیای کاملِ بیقیدوشرطه. یا تو آتشش هستی، یا تو حسرتش!».
خب این یعنی چی؟ یعنی عشق رو نباید با کلمات قفلسازی کرد. شمس میگه مهم اینه که بتونی تو هر شکلی از عشق، زندگی کنی وگرنه عمرت مثل یه رودخونهی خشک میمونه. مثلاً عشق به کار، عشق به خانواده، عشق به هنر یا حتی عشق به یه فنجون چای داغ! مهم اینه که از ته دل بتونی چیزی رو دوست داشته باشی.
برچسب زدن به عشق، بازیِ بیهودس!
شمس تو این قاعده یه نکتهی طلایی رو میگه: «عشق نیاز به صفت و قید نداره!». بعضیا میپرسن: «عشق الهی بهتره یا مجازی؟». شمس جواب میده: «مگه عشق چندتا شده؟!». مثلاً تصور کنین یه مادر رو که بچهش رو تو آغوش گرفته. این عشقه. یه نقاش رو که داره توی رنگها غرق میشه. اینم عشقه. حتی یه ورزشکار رو که تو زمین داره جون میکنه. این هم عشقه!
فرق نمیکنه طرف عاشق خداست یا عاشق یه انسان. شمس میگه اصرار برای تقسیمبندی عشقها، آدمو از اصلِ ماجرا دور میکنه. مثل این میمونه که به جای لذت بردن از نور خورشید، مدام بخوای رنگش رو تحلیل کنی!
یا تو آتش عشقی، یا تو حسرتش!
شمس اینجا یه مفهومِ زیبا رو مطرح میکنه: عشق یا وجود داره، یا نیست. بینابین نداره!. یعنی یا مثل کباب توی آتش عشق میسوزی، یا تو حسرتِ اون حرارت زندگی میکنی. مثلاً یه نفر ممکنه عاشقِ کارش باشه و هر روز با انرژی بیدار بشه. یه نفر دیگه همون کار رو بیحوصله انجام بده. تفاوتش تو وجود یا عدمِ عشقه!
یه مثال دیگه: فرض کنین دو تا نفر عاشقِ کتابخوندن هستن. اولی با عشق و کنجکاوی میخونه، دومی از روی اجبار. شمس میگه نتیجهی کار هر دو شاید یکسان باشه، اما تجربهی اولی «زنده»ست و دومی «مرده»!
عشقِ بیقید، دنیایی فوقالعاده اس!
شمس تاکید میکنه که «عشق خودش یه دنیاس». یعنی نیاز نیست دنبال بهونه بگردی تا عاشق بشی. کافیه بذاری وجودت با چیزی که دوستش داری، یکی بشه. مثلاً یه آشپز رو در نظر بگیرین که موقع پختن غذا، وقت و مکان رو فراموش میکنه. اینجا عشق به آشپزی، یه دنیای جداگانه براش ساخته.
یا یه معلم رو تصور کنین که تو کلاس درس، از انرژی بچهها شارژ میشه. این عشق به آموزش، دنیاش رو پر از معنی کرده. شمس میگه عشق همین قدر ساده و در عین حال عمیقه: «یا میسوزونی، یا میسوزی!».
حرف آخر: عشق رو پیچیده نکن، زندگی کن!
قاعدهی چهلم شمس تبریزی بهمون میگه عشق رو علمی تحلیل نکنیم، بلکه تجربش کنیم. لازم نیست دنبالِ انواعش بگردیم یا خودمون رو گول بزنیم که «عشق واقعی» هنوز نرسیده. عشقِ واقعی همونیه که تو همین لحظه میتوی بهش فکر کنی: عشق به رشد، به کمک کردن، به یادگیری، یا حتی عشق به یه لبخندِ ساده.
پس دفعهی بعد که حس کردی زندگی یکنواخت شده، یاد این جملهی شمس بیفت:
«عشق مثل بارونِ بهاریه… یا زیرش خیس میشی، یا پشت پنجره حسرتش رو میخوری!»
سوالی برای فکر کردن:
به نظر شما عشقِ بدون قید و شرط چه شکلیه؟ آیا تو زندگیتون تجربهاش کردین؟
شرح دیگر قواعد شمس تبریزی:
به نظر شما عشقِ بدون قید و شرط چه شکلیه؟
یعنی بدون توقع و انتظار به کسی یه چیزی عشق بورزیم….
چقد خوب بود