شمس تبریزی تو این قاعده یه حرفِ ناب میزنه: «ساعت خدا از هر ساعت دیگه دقیقتره! هر اتفاقی تو زندگی، دقیقاً سرِ همون زمانی میافته که باید بیفته. نه یه ثانیه زودتر، نه یه ثانیه دیرتر. برای عاشق شدن هم زمانِ خودش رو داره، برای مردن هم!»
خب این یعنی چی؟ یعنی دنیا یه سیستم دقیقِ کوکشدهست که حتی برگِ درخت هم بیاجازه خدا نمیافته310. شمس میخواد بگه ما آدما همیشه عجله داریم یا نگرانِ دیر شدنیم، ولی در واقع همهچیز داره تو زمانِ درستش پیش میره.
ساعتِ خدا چطوری کار میکنه؟
شمس تو این قاعده از «ساعتسازِ دقیقِ هستی» حرف میزنه. یعنی جهان مثل یه ماشینِ بینقصِ ساعتسازیه که هر چرخدندونش سر جای خودشه. مثلاً تصور کنین یه دانشجو میخواد سریعتر از بقیه فارغالتحصیل بشه، اما استرس و عجله فقط کارش رو خراب میکنه. شمس میگه اگه به این سیستم اعتماد کنی، میبینی همهچیز خودش تو زمانِ مناسب جا میفته. حتی اگه الان نتونی اثرش رو ببینی، روزی میرسی که بفهمی چرا اون موقع فلان اتفاق نیفتاد!
یه مثال دیگه: فرض کنین یه رابطه عاشقانه دارین که بهم میخوره. شمس یادآوری میکنه این پایانِ داستان نیست، بلکه شاید مسیرِ رسیدن به عشقی عمیقتره که زمانش هنوز نرسیده.
زمان عاشق شدن و زمان مردن: تقدیرِ تکرارنشدنی!
شمس تو این قاعده به دو نقطه اوجِ زندگی اشاره میکنه: عشق و مرگ. میگه هرکسی یه زمانِ خاصِ خودش رو برای تجربه کردنِ این لحظهها داره. مثلاً بعضیا تو بیستسالگی عشقِ واقعی رو پیدا میکنن، بعضیا تو چهلسالگی. مهم اینه که بدونن این اتفاقها تصادفی نیستن و مثل قطارِ زمان، سروقت میرسن10.
حتی مرگ هم تو این سیستمِ دقیق یه جایگاهِ ازپیشتعیینشده داره. شمس میگه ترسیدن از مرگ یا عجله کردن برای رسیدن به آرزوها بیمعنیه، چون همهچیز تو چرخهی الهی داره نقش خودش رو بازی میکنه.
چرا باید به ساعتِ خدا اعتماد کنیم؟
شمس میگه بزرگترین دردِ آدما، بیصبری و کنترلگریه. ما دائم میخوایم زمان رو به زور عوض کنیم، درحالیکه این سیستمِ الهیه که تعیین میکنه کی چی اتفاق بیفته. مثلاً یه کشاورز رو در نظر بگیرین که میخواد محصولش زودتر برسه؛ اگه بذرها رو زودتر از موقع بکاره، محصولی برداشت نمیکنه. زندگی هم همینه: رشد کردن نیاز به زمان داره.
یه نکتهی مهم دیگه: این قاعده بهمون میگه حتی رنجها و شکستها هم تو زمانِ درستش اومدن. شاید امروز دلیلش رو نفهمیم، ولی فردا میبینیم اون اتفاقِ بهظاهر بد، مسیرمون رو به سمتِ چیزی بهتر باز کرده.
حرف آخر: ساعتِ زندگی رو به خدا بسپار!
قاعدهی سی و هفتم شمس تبریزی بهمون یادآوری میکنه زندگی یه سمفونیِ زمانبندیشدهست. ما نوازندههای این سمفونی هستیم، نه آهنگسازش! پس به جای عجله یا ناامیدی، بهتره با اعتماد جلو بریم و بدونیم هر اتفاقی قراره تو بهترین زمانِ ممکن رخ بده.
دفعهی بعد که احساس کردی زندگی داره دیر میکنه یا عجله داری به نتیجه برسی، یاد این جملهی شمس بیفت:
«ساعتِ خدا همیشه دقیقهست… حتی اگه تو ساعتت خواب بمونی!»
سوالی برای فکر کردن:
تا حالا پیش اومده کاری رو عجله کنی و بعد بفهمی زمانش نبوده؟ یا برعکس، صبر کنی و ببینی همهچیز تو بهترین زمان اتفاق افتاده؟
شرح دیگر قواعد شمس تبریزی:
شرح قاعده سی و هشتم شمس تبریزی
همه اینها درسته ، همونطوریکه تو زندگی تجربش کردیم
ولی اینها به این معنی نیست که ما اختیاری نداریم؟
چقدر همه چیز پیچیده است
عالی بود