کتاب کیمیاگر به قلم پائولو کوئیلو یکی از کتابهای دوست داشتنی هست که من همیشه به کسانی که تازه میخوان کتابخوانی رو شروع کنند توصیح میکنم.
این کتاب درباره پیدا کردن رسالت و دنبال کردن قلبمون هست.
درباره نویسنده هم که خب کوئیلو یه آدمِ پرماجراست. تو جوونیِش، کلی سفر کرده و تجربههای بزرگی داشته. یه بار زندانی هم شده! همه اینها باعث شده تا آثارش،
کتابِ کیمیاگر مشهورترین کتابِ کوئیلوهست. این کتاب به ۸۳ زبان ترجمه شده و بیش از ۱۰۰ میلیون نسخه ازش تو دنیا فروخته شده.
اینجا خلاصه و برداشتی از این کتاب بینظیر رو براتون آماده کردم. همواره یادتون باشه که این خلاصه کتاب به معنای خوندن خود کتاب نیست. اینجا من فقط کتاب رو معرفی کردم تا اگه دوست داشتید، حتما این کتاب رو از طاقچه خریداری کرده و مطالعه کنید.
گنجی که توی خواب به شخصیت اصلی داستان ما یعنی سانتیاگو نمایان شد!
توی این داستان سانتیاگو، یه پسر جوان هست که عاشق گشت و گذاره. ولی نه گشت و گذاری از جنس مدرن! بلکه از این گشت و گذارهای اصیلِ با گوسفند و دشت و صحرا!
سانتیاگو یه روز که خوابیده، یه خواب عجیب میبینه. توی خوابش، یه پیرمرد بهش میگه که یه گنج توی اهرام مصر پنهان شده. سانتیاگو هم که دلش میخواد دنیا رو ببینه و از این زندگیِ چوپونی یه ذره فاصله بگیره، تصمیم میگیره دنبال گنج بره.
شروع سفری پرماجرا
اولین قدمِ سانتیاگو، سفر به یه شهر بزرگِ. اونجا با یه پادشاهِ مهربون و خردمند آشنا میشه. پادشاه به سانتیاگو میگه که گنج یه جای دیگهاس!
بهش میگه باید دنبال گنجِ درونش بگرده، نه یه گنجِ خاک و طلا. سانتیاگو که هنوز جوونه و خام، حرفِ پادشاه رو نمیفهمه و راهیِ مصر میشه.
تو راهِ مصر، با یه عالمه آدمِ جالب و باحال آشنا میشه. عاشق یه دخترِ زیبا به اسم فاطمه میشه، با یه انگلیسیِ باحال دوست میشه، و کلی چیزای جدید یاد میگیره.
اما سفرِ سانتیاگو بدونِ سختی هم نیست. دزدها پولهاشو میدزدن، توی صحرا گم میشه، و حتی با سربازها هم میجنگه! اما سانتیاگو یه جوونِ قوی و با ارادهست.
بالاخره سانتیاگو به مصر میرسه و شروع به کندنِ زمینِ اهرام میکنه. اما هر چی میکنده، چیزی پیدا نمیکنه. ناامید و غمگین، به یاد حرفِ پادشاه میافته.
گنجی که توی قلبه!
تو همین موقع، کیمیاگر، یه مردِ عاقل و دانا، سر و کلهاش پیدا میشه. کیمیاگر به سانتیاگو میگه که گنجِ واقعی، همون چیزیه که توی قلبِ خودشه.
سانتیاگو با یه دنیا تجربه و درسِ زندگی، به اسپانیا برمیگرده. پیشِ فاطمه میره و باهاش ازدواج میکنه.
حالا دیگه سانتیاگو میدونه که خوشبختیِ واقعی، توی گنج و طلا نیست، توی قلبِ خودشه و توی دنبال کردنِ آرزوهاش.
درسهای کلیدی کتاب کیمیاگر پائولو کوئیلو
کتابِ کیمیاگر یه جوریه که انگار یه عالمه درسِ زندگی رو توی یه داستانِ جذاب و پرماجرا ریخته. بهت یاد میده که:
- دنبالِ آرزوهات برو، حتی اگه سخت باشه.
- به خودت ایمان داشته باش، حتی اگه همه دنیا بهت بگن نمیتونی.
- از سختیها نترس، سختیها قویترت میکنن.
- به نشونهها توجه کن، دنیا همیشه باهات حرف میزنه.
- به قلبت گوش کن، قلبت همیشه راهِ درست رو نشونت میده.
اگه دنبال یه کتابِ انگیزهبخش و پر از درسِ زندگی هستی، کتابِ کیمیاگر رو حتماً بخون.
نشونه ها رو دنبال کن!
توی کتاب کیمیاگر، یه بخشِ خیلی مهم هست که میگه: “به نشونهها توجه کن، دنیا همیشه باهات حرف میزنه.”
حالا این جمله چه معنیای میتونه داشته باشه؟
دنیا با ما حرف میزنه، ولی نه با زبونِ ما آدما! دنیا با نشونهها و اتفاقاتِ مختلف با ما حرف میزنه.
مثلاً:
- اگه یه روزِ خیلی خوب داری، و همه چیزِ دنیا به کامِته، این یه نشونهست که داری تو مسیرِ درستِ زندگیت حرکت میکنی.
- اگه یه روزِ خیلی بد داری، و همه چیزِ دنیا بر وفقِ مرادت نیست، این یه نشونهست که باید یه تجدید نظر تو زندگیت بکنی.
- اگه یهو یه فکری به ذهنت میرسه، یا یهو یه اتفاقِ عجیب میافته،** این یه نشونهست که باید بهش توجه کنی.**
حالا چطوری میتونیم به نشونهها توجه کنیم؟
- با دقت و حواسِ جمع زندگی کن.
- به اتفاقاتِ اطرافت توجه کن.
- به احساساتِ خودت توجه کن.
- به ندایِ قلبت گوش کن.
اینها مفاهیمی هست که توی دوره نشانه ها را دنبال کن دربارهشون کامل توضیح دادم.
وقتی به نشونهها توجه میکنی، میتونی بفهمی که دنیا چی میخواد بهت بگه. میتونی بفهمی که چی تو زندگیت درسته و چی غلط. میتونی بفهمی که باید چیکار کنی تا به آرزوهات برسی.
پس یادت باشه، دنیا همیشه باهات حرف میزنه. فقط کافیه که به نشونهها توجه کنی.
یه مثال از کتاب کیمیاگر در مورد نشانهها
تو کتاب کیمیاگر، سانتیاگو یه خوابِ عجیب میبینه. تو خوابش، یه پیرمرد بهش میگه که یه گنج توی اهرام مصر پنهان شده. سانتیاگو تصمیم میگیره دنبالِ گنج بره.
تو راهِ مصر، سانتیاگو با یه عالمه آدمِ جالب و باحال آشنا میشه. عاشق یه دخترِ زیبا به اسم فاطمه میشه، با یه انگلیسیِ باحال دوست میشه، و کلی چیزای جدید یاد میگیره.
اما سفرِ سانتیاگو بدونِ سختی هم نیست. دزدها پولهاشو میدزدن، توی صحرا گم میشه، و حتی با سربازها هم میجنگه!
بالاخره سانتیاگو به مصر میرسه و شروع به کندنِ زمینِ اهرام میکنه. اما هر چی میکنده، چیزی پیدا نمیکنه. ناامید و غمگین، به یاد حرفِ پیرمرد میافته.
تو همین موقع، کیمیاگر، یه مردِ عاقل و دانا، سر و کلهاش پیدا میشه. کیمیاگر به سانتیاگو میگه که گنجِ واقعی، همون چیزیه که توی قلبِ خودشه.
سانتیاگو با یه دنیا تجربه و درسِ زندگی، به اسپانیا برمیگرده. پیشِ فاطمه میره و باهاش ازدواج میکنه.
حالا دیگه سانتیاگو میدونه که خوشبختیِ واقعی، توی گنج و طلا نیست، توی قلبِ خودشه و توی دنبال کردنِ آرزوهاش.
تو این داستان، نشونهها خیلی مهم بودن.
- خوابِ سانتیاگو
- آشناییِ سانتیاگو با آدمهایِ مختلف
- سختیها و چالشهایِ سفرِ سانتیاگو
همه و همه، نشونههایی بودن که سانتیاگو رو به سمتِ گنجِ واقعیِ زندگیش هدایت کردن. پس یادت باشه، تو زندگیت به نشونهها توجه کن. دنیا همیشه باهات حرف میزنه، فقط کافیه که گوشِ شنوا داشته باشی.
برای عمیقتر شدن توی این مفاهیم
برای درک و یافتن نشانهها، دورههای زیر رو پیشنهاد میکنم:
این کتاب فوق العاده زیبا و تاثیرگذار هست . یا هر بار خواندن دوباره باز هم تازگی داره
هربار که میخونیم کدهای جدیدی دریافت میشه
سپاس برای بعد معنوی کارتون از وقتی که میگذارید و معرفی کتاب همچنین برای معرفی دوره های مفیدتون1- کتاب رو چطور میتونم تهیه کنم؟
دنیا همیشه باهات حرف میزنه. فقط کافیه که به نشونهها توجه کنی.
عالی ممنون از وقتی که میزارید
به نشونه ها توجه کن دنیا همیشه باهات حرف میزنه
3دوره معرفی شده عالی اند سپاس استاد
☺️☺️☺️☺️☺️