شمس تبریزی تو این قاعده یه مفهومِ شگفتانگیز رو مطرح میکنه: «همه چیز تو دنیا عوض میشه، اما کلِ سیستم همیشه سر جاش میمونه!». یعنی چی؟ یعنی اگه یه دزد از دنیا بره، یه دزد دیگه به جاش میاد. اگه یه آدم درستکار نباشه، یکی دیگه جایگزینش میشه. انگار دنیا یه نقشهی از پیش تعیین شده داره و جای خالیِ هیچکس نمیمونه!
مثلاً فرض کنین یه تیم فوتبال رو میبینین که بازیکناش عوض میشن، اما روحیه و هویتِ تیم همونطور باقی میمونه. شمس میگه دنیا هم همینه: آدمها میان و میرن، اما نقشهی کلیِ هستی هیچوقت بهم نمیریزه!
تغییرِ آدمها، ثابتِ سیستم رو بهم نمیزنه!
شمس تو این قاعده تاکید میکنه که «کل» هیچوقت خراب نمیشه. مثلاً تصور کنین یه جنگلِ بزرگ رو ببینین که بعضی درختاش خشک میشن یا میمیرن. اما جنگل همون جنگله و جای درختهای خشکشده رو درختهای جدید پر میکنن. شمس میگه دنیا هم دقیقاً همینطوری کار میکنه: اگه یه صوفی (عارف) بمیره، صوفی دیگهای متولد میشه تا مسیرِ عرفان رو ادامه بده.
یه مثال دیگه: فرض کنین یه معلمِ مهربان تو مدرسه بازنشسته بشه. اگه به سیستم آموزش اعتماد کنین، میبینین که معلمِ جدیدی میاد و همون مهربونی رو به دانشآموزا هدیه میده. اینطوری، چرخهی آموزش هیچوقت نمیایسته!
پارادوکسِ جالب: همه چیز عوض میشه، ولی همه چیز سرجاشه!
شمس اینجا یه نکتهی فلسفی رو یادآوری میکنه: «هیچ چیز از امروز تا فردا شبیه هم نمیمونه، اما در عین حال، همه چیز تو جای درستشه!». یعنی تغییر، جزئی از ذاتِ دنیاست، اما این تغییرها باعث نمیشن سیستم از بین بره. برعکس، دقیقاً همین تغییرها هستن که تعادل رو حفظ میکنن!
مثلاً فکر کنین به بازارِ شلوغی که هر روز آدمهای جدیدی میآیند و میروند. این رفتوآمدها ظاهراً بینظمیه، اما در نهایت، بازار همون بازارِ همیشگیه و کارش رو میکنه. شمس میگه دنیا هم مثل همون بازاره: پر از حرکت و تغییر، اما همیشه پایدار!
چرا باید به این قاعده ایمان بیاریم؟
شمس میخواد بهمون بگه نترسیم از تغییرها یا از دست دادنها. چون هر چیزی که از زندگیمون حذف میشه، جاش رو به چیزی بهتر یا همسو با نظامِ هستی میده. مثلاً اگه شغلتون رو از دست بدین، بدونین این پایانِ راه نیست. شاید این فرصتیه برای پیدا کردن مسیرِ واقعیتون!
یا حتی تو رابطهها: اگه یه دوستِ قدیمی از زندگیتون بره، بدونین این فاصله باعث میشه آدمهای جدیدی وارد بشن که نقشِ خودشون رو تو رشدِ شما بازی میکنن.
حرف آخر: دنیا رو به خدا بسپارین، سیستمش بینقصه!
قاعدهی سی و نهم شمس تبریزی بهمون میگه «کل» رو ببینیم، نه «جزء»ها رو. اگه فقط به از دست دادنها یا تغییرهای ظاهری چسبیده باشیم، آرامشمون رو از دست میدیم. اما اگه بدونیم هر تغییری تو جهتِ حفظِ تعادلِ بزرگتره، راحتتر با جریانِ زندگی هماهنگ میشیم.
پس دفعهی بعد که حس کردین دنیا داره سریع میچرخه و آدمها میآیند و میروند، یاد این جملهی شمس بیفتین:
«برگهای درخت میریزن، اما درخت همیشه سبزه… نظامِ هستی همینه!»
سوالی برای فکر کردن:
به نظر شما چه تغییرهایی تو زندگیتون باعث شدن به «تعادلِ کل» ایمان بیارین؟ آیا آدمها یا موقعیتهایی اومدن و رفتن که در نهایت به نفعتون بوده؟
شرح دیگر قواعد شمس تبریزی:
به نظر شما چه تغییرهایی تو زندگیتون باعث شدن به «تعادلِ کل» ایمان بیارین؟ آیا آدمها یا موقعیتهایی اومدن و رفتن که در نهایت به نفعتون بوده؟
قطعا هر اتفاقی افتاده به نفع ما بوده ولی مشکل اینجاست که درکش در اون لحظه برامون سخته
زیبا👌👌👌👌