مولانا یکی از بزرگترین عرفای ایران و جهان است که مفاهیم عمیقی رو در قالب شعر بیان کرده. یکی از این مفاهیم، کلمه “هیچ” است. اما مولانا وقتی از “هیچ” حرف میزنه، چی میخواد بگه؟ این “هیچ” به ظاهر ساده، در دل خودش مفاهیمی مثل رهایی از دلبستگیهای دنیایی، شناخت حقیقت، و رسیدن به آرامش درونی رو جا داده.
قبل از اینکه به بررسی مسئله هیچ بپردازیم در مورد شعر هیچ مولانا صحبت کنیم که بدونیم اصلش چی هست.
شعر هیچ مولانا
این رباعی مشهور که به مولانا نسبت داده شده، به طور کامل اینه:
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از عمر چه ماند باقی
مهر است و محبت است و باقی همه هیچ
باید بدونید که علیرغم انتساب رایج این شعر به مولانا، پژوهشگران در مورد صحت این انتساب تردید دارند. در واقع، شاعر اصلی این رباعی مشخص نیست. برخی نیز این رباعی رو به خیام نسبت دادند. ولی شعر هیچ مولانا، غزل شماره 2219 ایشون، یه شعر دیگهاس:
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
«آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو»
گفتم «ای عشق! من از چیز دگر میترسم»
گفت «آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو»
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
قمری جانصفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو
گفتم «ای دل چه مهست این دل اشارت میکرد»
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو
گفتم «این روی فرشتهست عجب یا بشر است؟»
گفت «این غیر فرشتهست و بشر هیچ مگو»
گفتم «این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد»
گفت «میباش چنین زیر و زبر هیچ مگو»
ای نشسته تو در این خانهٔ پر نقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
گفتم «ای دل پدری کن نه که این وصف خداست»
مولانا معتقده که درک عمیق انسان از خودش و دنیای اطرافش زمانی میسر میشه که بتونه از تمام دلبستگیهای دنیوی جدا شه و به هیچبودن پی ببره. “هیچ” برای مولانا یعنی ترک تعلقات، یعنی رهایی از چیزهایی که ما رو به این جهان فانی وابسته میکنه.
مولانا به ما میگه که دنیا و تمام دلبستگیهای اون هیچ ارزشی ندارن و همه چیز در نهایت به “هیچ” برمیگرده.
این “هیچ” از جنس بیارزشی نیست، بلکه مفهومی عمیق و معنوی داره که به انسان کمک میکنه از پوچی ظاهری عبور کنه و به حقیقت پشت پرده برسه.
چرا مولانا از “هیچ” استفاده میکنه؟
مولانا در شعرهاش از کلمات سادهای مثل “هیچ” استفاده میکنه تا بتونه به عمق مفاهیمی که به زبون قابل گفتن نیستن اشاره کنه. “هیچ” در واقع یکی از راههاییست که مولانا برای بیان حالت فنای در عرفان استفاده میکنه. این یعنی آدم وقتی تمام هویتها و دلبستگیهای خودش رو از دست میده و به مرحلهای از فنا و نابودی میرسه، به شناخت عمیق از خدا و حقیقت میرسه.
این مفهوم ریشه در تفکر صوفیانه داره که معتقده باید از خودخواهیها و منیتها رها شد تا به مرحلهای از معرفت برسیم که در اون خدا و حقیقت رو به وضوح ببینیم. مولانا میگه وقتی ما به “هیچ” میرسیم، تازه آمادهایم که به حقیقت برسیم و معنای واقعی زندگی رو درک کنیم.
چگونه مولانا با “هیچ” ما رو به آرامش دعوت میکنه؟
در دنیای امروز، بسیاری از ما ممکنه احساس پوچی و بیارزشی کنیم. این همون حسیه که در خیلی از مواقع به ما غلبه میکنه و باعث میشه فکر کنیم که زندگی هیچ معنا و هدفی نداره. اما مولانا به ما نشون میده که این حس پوچی چیزی نیست که از اون بترسیم. بلکه باید به اون به عنوان یک فرصت نگاه کنیم.
احساس “هیچ” بودن، در واقع اولین قدم برای رهایی از قید و بندهای دنیاست. مولانا از ما میخواد که به جای پیچیدن در این دنیا و دلبستن به چیزهای مادی و زودگذر، روی حقیقت تمرکز کنیم. با رها کردن خود از دلبستگیها و پذیرفتن “هیچ” بودن، به آرامش درونی میرسیم.
“هیچ” و معنای زندگی از دیدگاه مولانا
مولانا با این مفهوم “هیچ” در واقع از ما میخواد که از قید و بندهای دنیوی عبور کنیم و به زندگی از زاویهای دیگه نگاه کنیم. به جای این که به دنبال ارزشها و معناهای مادی و زودگذر باشیم، باید به دنبال اون معنای عمیقی باشیم که در دل “هیچ” نهفته است. وقتی که ما از خودمون میپرسیم “من کی هستم؟” و به جواب این سوال میرسیم که “هیچ”، تازه اونموقع است که میتونیم به خدا و حقیقت نزدیک بشیم.
این نوع دیدگاه به ما کمک میکنه که از نگرانیهای روزمره رها بشیم و به جای تلاش برای به دست آوردن چیزهای مادی، تمرکزمون رو روی رشد درونی بذاریم. مولانا با این شعرها در واقع ما رو دعوت میکنه به یک نوع زندگی که در اون از دلبستگیهای سطحی رها میشیم و به سمت چیزی میریم که واقعاً ارزش دنبال کردن داره.
رابطه بین “هیچ” مولانا و “وضعیت صفر” در هواپونوپونو
مولانا وقتی از “هیچ” صحبت میکنه، به مفهوم عمیق عرفانی اشاره داره. توی این دیدگاه، “هیچ” به معنی رهایی از همهی چیزهایی که بهشون دلبستهایم و در نهایت رسیدن به یک حالت پاکی و خلوص درونی هست. این هیچ، جاییه که انسان از تمام تعلقات دنیا و حتی از خودِ خویش دست میکشه و به نوعی به “فنا” میرسه، یعنی خودش رو در “یکی شدن” با کل هستی از بین میبره.
از طرف دیگه، توی فلسفه هواپونوپونو که یک روش شفای بومی هاواییه، مفهوم “وضعیت صفر” به حالتی اشاره داره که ذهن کاملاً از تمامی افکار منفی، برنامههای ذهنی و باورهای محدودکننده خالی میشه. توی این وضعیت، فرد در ارتباط مستقیم با خودِ برتر و منبع الهی قرار میگیره. به نوعی، این حالت شبیه همون “هیچ” مولاناست، جایی که آدمی به خالصترین و پاکترین حالت وجودی خودش میرسه.
شباهت بین این دو مفهوم اینه که هم “هیچ” در نگاه مولانا و هم “وضعیت صفر” در هواپونوپونو، دعوت به خالی کردن ذهن و قلب از هر چیزی هست که بین انسان و حقیقت نهایی (یا خدای درون) فاصله ایجاد میکنه. هر دوی این مفاهیم به دنبال رسیدن به آرامش، آگاهی عمیق و پیوند با جهان هستی از طریق رها کردن “منِ فردی” و افکار محدودکنندهاند.
مولانا و هواپونوپونو هر دو به ما یاد میدن که برای تجربهی شادی و صلح واقعی، باید ذهنمون رو از چیزهایی که ما رو به دنیا و گذشته وصل میکنن، آزاد کنیم و به یک وضعیت خالی و پاک برسیم.
نتیجهگیری: چگونه از “هیچ” به همه چیز برسیم؟
مولانا به ما نشون میده که وقتی از دنیا و تمام دلبستگیهاش رها میشیم و به “هیچ” میرسیم، تازه در اون موقع است که میتونیم به همه چیز برسیم. این همون مفهومیه که در عرفان به اون “فنا فیالله” گفته میشه؛ یعنی وقتی که از همه چیز دست برداری و به “هیچ” برسی، تازه اونموقع است که میتونی حقیقت رو ببینی.
در نهایت، مولانا با استفاده از این مفهوم به ما یاد میده که به جای این که درگیر پوچیهای دنیایی بشیم، باید به اون چیزی که در پس “هیچ” هست نگاه کنیم. این چیزی که مولانا ازش حرف میزنه، حقیقتی عمیق و پایدار است که وقتی بهش دست پیدا کنیم، به آرامش و رضایت درونی میرسیم.
برای عمیقتر شدن توی این موضوع
اگه دنبال این هستید که توی زندگیتون معنای واقعی رو پیدا کنید و از احساس پوچی و بیارزشی رها بشید، پیشنهاد میکنم که توی دوره خودشناسی و مراقبههای ما شرکت کنید. توی این دورهها میتونید بیشتر با مفاهیم مولانا و عرفان آشنا بشید و راههای رسیدن به آرامش درونی رو یاد بگیرید.