در این پست وبلاگ میخوام راجع به موضوعی صحبت کنم که در جلسۀ هفتم از دورۀ کشف شهودی رسالت شخصی بهش پرداختم.
در زمانهای گذشته یک مسابقهای رو مردم اجرا میکردن به این صورت که، تعداد زیادی از افراد دستههای همدیگر رو میگرفتن و یک دایرۀ بزرگ رو تشکیل میدادن. دو نفر در وسط این دایره مبارزه میکردن و مسابقه میدادن. هر وقت یکی از این دو نفر بنا به هر دلیلی میخواست از مسابقه خارج بشه، افرادی که مثل یک دایره به هم متصل بودن و دیوارههای اون مسابقه رو تشکیل میدادن، نمیذاشتن و با گفتن حرفی و یا هول دادن، اون شخص رو دوباره به وسط مسابقه میبردن تا همچنان مبارزه ادامه پیدا کنه.
زمانی که اون دو نفر در وسط دایره بودن، آدمهایی که اون دایره رو تشکیل داده بودن، کاری با اون دو نفر نداشتن.
شباهت ذهن و این مسابقه
ذهن ما هم دقیقاً همینه. گفتگوهای ذهنی ما همون آدمهایی هستن که با حرفهای ناامید کننده یا تحقیرآمیز و… باعث میشن تا ما نتونیم از محدودۀ ذهنمون خارج بشیم و به رشد و پیشرفت برسیم. دقیقاً اون آدمهایی که دستای همدیگر رو گرفته بودن همون دیوار مقاومتهای درونی ما هستن که نمیذارن ما کاری یا هدفی رو انجام بدیم.
مثلاً میخوایم به کلاس زبان بریم، ما رو ناامید میکنن و مدام با جملاتی مثل تو نمیتونی زبان یاد بگیری، تو این کاره نیستی، پول نداری و … مانع از این میشن که ما به اهدافمون برسیم و یا حتی بخوایم در راه و مسیری که دوست داریم قدم برداریم.
فقط کافیه که ما آگاه باشیم و بدونیم که این گفتگوهای ذهنی هستند و ما گفتگوهای ذهنیمون نیستیم. قصد و هدف ذهن هم فقط این هست که مانع ما بشه تا ما تغییر نکنیم. نیازی نیست که با گفتگوهای ذهنمون بجنگیم فقط باید آگاه باشیم و گمان نکنیم که گفتگوهای درونی ما درسته و هرچی میگه حقیقت داره. وقتی که فقط نظاره گر باشیم کمکم ذهنمون ساکت میشه و ما به سکوت ذهن میرسیم. سکوت ذهن نه به صورت صد درصد ولی بخش زیاذی از گفتگوهای ذهنمون کم میشه.
گفتگوهای ذهنی چی هستن؟
تمام چیزهایی که در ذهن ما تکرار میشه صداهای ضبط شدهای ست که از کودکی تا به الان توسط اطرافیان، پدر و مادر، جامعه، مدرسه و… ثبت و ضبط کردیم. تمام این افراد، تمام باورها و اعتقادات و انتقاداتی که داشتن رو با صحبت کردن با ما و یا به هر روش دیگهای به ما منتقل کردن؛ یعنی یک نسخه کامل از خودشون رو کپی کردن و در ذهن ما قرار دادن.
حالا بعد از گذشت چند سال ممکنه اون شخص حتی زنده نباشه و یا پیش ما نباشه، اما حرفها و اعتقاداتش مدام در ذهن ما تکرار میشه و دقیقاً همون محدودیتها رو در ما به وجود میارن. همون ترسها، ناامیدیها و حرفهایی که حاصلشون فقط پایین اومدن عزت نفس و اعتماد به نفس ما بود.
این هزاران هزار آدمی که در ذهن ماست، چیزی رو در ذهن ما تشکیل میده به اسم منطق.
ما هر کاری که میخوایم انجام بدیم با اون منطق میسنجیم و بعد منصرف میشیم و میگیم که نباید انجام بدیم چون این کار اصلاً منطقی و عقلانی نیست. به همین ترتیب خودمون جلوی پیشرفت خودمون رو میگیریم.
منطق و عقل چیه؟
منطق و عقل ما اون آدمهایی هستن که خودشون رو در ما کپی کردن و در ذهن ما گذاشتن.
حاصل جمع اونا شده، دایرهای که ما در وسط اون دایره هستیم و نمیتونیم هیچ کاری انجام بدیم. هر بار که میخوایم از اون دایره خارج بشیم عقل و منطق مانع ما میشن و نمیذارن. میترسونن، ناامید میکنن و یا انجام اون کار رو به روزهای دیگه وعده میدن.
ما در این دوره یعنی دوره کشف شهودی رسالت شخصی، در مورد چیزهای صحبت میکنیم که خارج از این دایره و رینگ هستن؛ یعنی قلب، احساسات و شهود.
هرگاه بخواهیم بر طبق عقل و احساسات و شهودمون پیش بریم باید دیوارهای محدودیتی که دور تا دور ما رو گرفتند رو بشکنیم و از وسط مردمی که اطراف ما رو احاطه کردن، خارج بشیم.
درون دایره فقط شکست، حرفهای ناامید کننده و دلسردی وجود داره و بیرون از دایره یا رینگ؛ سرسبزی، عشق، امید، آزادی و رهایی هست ولی اون آدمها نمیذارن که ما از محیط امنی که برامون درست کردن خارج بشیم.
آدمهایی که دایره رو تشکیل دادن، کی یا چی هستن؟
این آدمها همون گفتگوهای ذهنی ما هستن و ما رو به شک و تردید میاندازن و نمیذارن تا روی هدفمون تمرکز کنیم و جلو بریم و به موفقیت برسیم. مدام ما رو ناامید و دلسرد میکنن.
ذهن از تغییر میترسه و دوست داره که ما در محیط امن خودمون باقی بمونیم. چون وقتی در وسط رینگ یا دایره هستیم، اون افراد با ما کاری ندارن و به محض اینکه میخوایم خارج بشیم، مانع ما میشن.
در جلسۀ هفتم از دورۀ کشف شهودی رسالت شخصی راهکار رو توضیح دادم که چه کار باید انجام بدیم تا بتونیم از این معرکهای که ذهن برای ما درست کرده خارج بشیم.
راهکار چیه؟
در بیرون دایره یا رینگ چیزهایی هست که مسیر رو به ما نشون میده. مثل احساس، قلب و شهود. ما الان در میان هجمهای از افکار منفی قرار گرفتیم و نمیتونیم خارج بشیم و بیرون دایره رو ببینیم.
پس باید در ابتدا فقط نگاه کنیم و نظارهگر باشیم.
ببینیم که چه حرفهایی میزنن و چه چیزهایی میگن. آیا حرفهایی که میزنن مشخصههای شهود رو داره؟
اگه نداره، حرفهایی رو که میشنویم قبول نکنیم.
نه به این معنا که باهاشون بجنگیم، بلکه فقط به این معنی که بشنویم و نپذیریم تا کمکم ساکت بشن و به سکوت ذهن برسیم. به اصطلاح یه گوش در و یه گوش دروازه.
هر چیزی که باعث میشه تا ما از رسالت شخصیمون دور بمونیم رو نباید قبول کنیم و براش انرژی بزاریم.
چه جوری میتونیم که حرفهای ذهن رو قبول نکنیم؟
بر اساس احساس شهودی که دریافت میکنیم حرفها و گفتگوهای ذهنیمون رو قبول نکنیم. مشخصههای شهود رو در این دوره مفصلاً توضیح دادم.
آدمهایی که دایره و یا دیوار مقاومت رو تشکیل دادند همون باورها و اعتقادات ما هستن، همون باورهایی که مانع رشد و پیشرفت ما میشن. ما باید این دیوار مقاومت درونی رو بشکنیم تا بتونیم به رهایی و آزادی برسیم.
چجوری میتونیم از تغییر باور برای اینکه به رسالت شخصی برسیم و انجامش بدیم، استفاده کنیم؟
تکنیکهای زیادی در مورد تغییر باور وجود داره که هر کدومشون در جایگاه خودش درسته.
در سطح ۳ از سیستم رشد شخصی پاشو، مربوط به این موضوع هست و توضیح دادم.
تکنیک خارج شدن از دایرۀ محدودیتهای ذهن
ما با توجه به رسالتی که داریم مثلاً نقاشی کردن رسالت شخصی ماست اما گفتگوی ذهن به ما میگه که در نقاشی کردن پول نیست و این کار فقط وقت تلف کردنه. نقاشی فقط سرگرم کننده ست نمیشه به عنوان یک شغل بهش نگاه کرد و روش حساب کرد. برای شکسته شدن این دست از باورها و اینکه بتونیم دایره و رینگ ذهنمون رو بزرگتر کنیم و کمکم به مسیر و هدفی که داریم برسیم؛ باید اول باوری که مفید و سازنده هست رو در ذهنمون نهادینه کنیم.
چجوری باورهای مثبت رو نهادینه کنیم؟
به این صورت که برعکس اون جمله رو تکرار کنین. به همین سادگی به ساده بودنش توجه نکنین. چون ذهن هم دقیقاً به همین سادگی هر چی خواسته رو به ما القا کرده و در زندگی ما خلق کرده.
مثلاً یکی از گفتگوهای ذهنی ما اینه که تو نقاشی پول نیست.
ما باید بگیم با نقاشی کردن میشه پولدار و ثروتمند شد و درآمد فراوانی کسب کرد. چند نقاش که از همین راه به ثروتمند شدن رو هم برای خودمون مثال بزنیم تا بهتر در ذهنمون نهادینه بشه.
این جملات رو حداقل روزی ۱۰۰ بار تکرار کنیم. هر بار که گفتگوی ذهنی ما گفت: در نقاشی کردن پول نیست، چشمامون رو ببندیم و این جمله رو چندین بار تکرار کنیم تا کم کم این جمله مثبت در ذهنمون ثبت و ذخیره بشه و در زندگیمون خلق بشه.
این تکنیک بسیار قدرتمند کاربردی و ساده ست و باعث میشه تا باورهای ما تغییر کنه و باورهای سازنده کمکم در ناخودآگاه ما نهادینه بشه.
ذهن از همین روش استفاده میکنه و باورهای مخرب رو مدام برای ما تکرار میکنه. ما هم از همین روش استفاده میکنیم و باورهای درست و مفید رو جایگزین میکنیم تا از این به بعد ذهن ما طبق باورهای درست، زندگی ما رو خلق کنه.
تا الان خانواده و جامعه به ما میگفتن که تو نمیتونی. این بار ما خودمون به خودمون میگیم که تو میتونی؛ بنابراین هر بار ذهن جملات منفی گفت و خواست که ما رو دلسرد و ناامید کنه ما با جملات مثبت و سازنده که برعکس اون جملات هست باورهای مثبت رو در ذهنمون نهادینه میکنیم. به این ترتیب میتونیم در مسیر و هدفی که داریم پیش بریم.
این تمرین رو حتماً انجام بدین.
یعنی
۱. این جمله رو بگید که من از رسالت شخصی مثلاً نقاشی درآمد خیلی خوبی و عالی دارم.
۲. هرچی که ذهن گفت: برعکس اون جمله رو تکرار میکنیم تا اون جملات در ذهنمون نهادینه بشن.
روزی حداقل ۱۰۰ مرتبه تکرار میکنیم.
در کنار این کارها مدام حواسمون به احساس و قلبمون باشه و طبق شهودمون جلو بریم.
ما برای یک هدف و رسالتی به این دنیا اومدیم و وقتی که در مسیر رسالتمون باشیم هم حال خوشی داریم و از زندگی لذت میبریم. به خاطر همین دانستن رسالت شخصی بسیار مهم هست. گاهی ممکنه که به اشتباه فکر کنیم که در مسیر رسالتمون هستیم اما در این دوره تمام مشخصههایی که باعث میشه تا متوجه رسالتتون بشید رو توضیح میدم . با یادگیری این موضوع که چجوری هم در مسیر رسالتتون باشید و هم کسب درآمد کنید، میتونید خیلی درست و اصولی رسالتتون رو انجام بدید.
برای تهیۀ این دوره اینجا رو کلیک کنید
به روش خیلی خوبی اشاره کردین
سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
سلام ممنونم بابت مطالب مفید که بیان کردین
عالی چه مثال زیبایی
خیلی عالی بود 🌺👏👏
عالی بود خدا رو بخاطر این آگاهی
نور بر شما❤️
ممنون🌹🌹🌹❤
متشکرم.
درود بر شما ،چقدر زیبا و قابل فهم بیان کردین،متشکرم
چه تعبیر جالبی بود . سپاس از مطالب مفیدی که میگذارید
از مثال خیلی خیلی جالبی برای بیان باورهای غلط استفاده شده همچنین ممنون از تمرین جایگزینی باورهای مثبت … مطلب بالا خیلی مفید و آموزنده ست